معرفی آقای محمد حسین طبسی پرسنل شاغل در مجتمع آموزشی پژوهشی درمانی خیّرین سلامت قم و هنرمند عکاس و سازنده انیمیشن

لطفاً خودتان را معرفی کنید:

بنده محمد حسین طبسی هستم و حدود 27 سال دارم و توفیق داشتم که در جمع همکاران و مجموعه خیرین سلامت به عنوان تمدید طرح در خدمتتون باشم.

 

هنر عکاسی و ساخت انیمیشن را از چندسالگی و در کجا و چطور شروع کردید؟

راستش عکاسی رو از وقتی موبایل ها به دوربین های با کیفیت تری مجهز شدن من به سمت عکاسی بیشتر کشیده شدم.

در واقع عکاسی حرفه ای رو از سال اول دانشگاه شروع کردم که حدودا 19 سالم بود و خب تا الان هم کم و بیش و به صورت تفریحی عکاسی میکنم.

علاقه خودم در عکاسی از حیات وحش هست که باطبع اون تجهیزات خیلی پیشرفته تر و متاسفانه گرون تری نیازه.

 

کدوم دانشگاه تحصیل کردید؟

بنده در دوره کارشناسیم رو در داشنگاه علوم پزشکی شهید بهشتی خوندم

اساتید و مربیان شما در یادگیری هنر عکاسی  چه کسانی بودند؟

در عکاسی بیشتر خودم به صورت خود خوان فعالیت کردم

 

مشوقان اصلی‌ شما در عکاسی  چه کسانی بودند؟

مشوق و مربی ام برادرم بوده و هستن.

 

فکر می‌کنید رمز موفقیت شما در عکاسی  چه بوده است؟

حس میکنم در عکاسی یه موضوع بلد بودن شما از پارامتر های دوربین و محیط هست و دیگری اینکه شما چطور به این متغیر ها نگاه میکنید و میخواید ازش استفاده کنید، اینطور بگم هنرمند کسی است که میتونه از دوربین یک منظره ی جالبی که با چشم عادی دیده نمیشه رو ثبت کنه و این موضوع نیازمند یک نبوغی هست که با تلاش و زحمت و راهنمایی های مختلف به رشد و تکامل رسانده باشد، اینکه شما صرفا تمام پارامتر های نورپردازی و دوربین رو به صورت حرفه ای بلد باشید کافی نیست در این صورت شما هنرمند نیستید صرفا تکنسین دوربین هستید، مثل این میماند که فردی کامل بلد هست که ساز سه تار را بزند اما صرفا نوت های تکراری نه چیز جدید! نگاه من به هنر به این شکل هست که میدانم هنوز شاید تکنسین دوربین خوبی نیز نباشم.

شما در هر زمانی نیاز به یک استارت دارید

از کجا یادگیری هنر عکاسی  در ذهن شما جرقه خورد؟

راستش من در یک جاده ای که پر از درختان سرو بود، گفتم کاش دوربینی داشتم که میتونستم این مناظر رو ثبت کنم که در همان لحظه خانم برادرم که دوربینی داشت به من داد و همان موقع من شروع به عکاسی کردم.

 

توصیه ی شما به کسانی که علاقه مند به هنر عکاسی  هستند چیه؟

راستش توصیه من به کسانی که دوست دارند عکاسی کنند این هست اگر در این راه قدم برمیدارن تا آخرش بروند چون در راه مشکلات زیادی بوجود خواهد آمد از جمله تجهیزات که متاسفانه ارقام سرسام آوری به گوش میخورد ولی این را نیز بدانند پس از ثبت یک عکس خوب، فقط یک عکس خوب! چنان شور شعفی در دلشان راه خواهد یافت که تمام سختی ها را از یاد خواهند برد.

و در آخر میخوام تشکر کنم از این فرصت ارائه ی هنر دوستان که واقعا باعث ایجاد انگیزه در دیگران خواهد شد.



 

دل نوشته ها و خاطرات

دهم ماه رمضان هنگام اذان صبح

گفتن یه مریض کدی دارن میارن ۱۱۵ گفتن نیم ساعت ماساژ دادیم

سیانوز بود ریتم قلبی درستی نداشت

مردی ۴۶ ساله که قلبش باتری میخواست و ناگهان متوقف شده بود

همه ناامید از ادامه رگ مناسب نداشت راه هوایی برقرار شده بود

وقتی محمد جواد سرایی هست به ماساژهای خوبش دل میبندم خدایی خوب ماساژ میداد

خانمها هم سرگرم رگ مناسبتر و راه هوایی بهتر

اپی نفرین پشت سر هم ماساژ طولانی و شوک همه خسته شده بودن و منتظر توقف...

پس از نیم ساعت قلب برگشت اکو کردم و به ونتیلاتور وصل کردم ریتم پیدا کرد ولی دلچسب نبود

روی نوراپینفرین گذاشتم

رفتم نماز شکر خوندم تسلیم حق شدم راهی برای سجود ندارم جز احیای خلق

۱۲ فروردین ۱۴۰۲ ۵ صبح دکتر حسنی



نزدیکای اذان صبح بود
خستگی بر من مستولی شده بود
چشمانم گرم خوابی سطحی بود
که برای ویزیت خانم جوانی صدایم کردند
بر بالینش حاضر شدم
گفتند از درد شانه چپ شاکی بوده
و روی زمین افتاده
دستگاه فشارخون را ۸۰ نشان میداد
نبض بیمار رو چک کردم
نبض نداشت
فورا ماساژ شروع شد
و ضمن انتقال به اتاق CPR بیمار رو اینتوبه نمودم
لیدها که وصل شد هیچ ریتمی دیده نمیشد
رگ گرفته شد
اپی نفرین زده شد
پس از سه دوره ریتم VT بود
شوک داده شد
و این وضعیت سه بار تکرار شد
شوک-ماساژ- اپی نفرین
و در نهایت آمیودارون تجویز شد

پس از ۴۰ دقیقه ماساژ پی در پی
بالاخره نبض ضعیفی پیدا کرد
و کورسوی امید نمایان گشت

با دستگاه سونو قلب ضعیف را دیدم
که با خستگی بسیار با ریت ۳۷
می تپید و بیشتر به اثرات اپی نفرین شبیه بود
بدلیل شکستگی دنده ها لوله تراشه پر از خون شده بود ساکشن شد
و نهایت با تجویز نوراپی نفرین به ونتیلاتور متصل گردید.

وضو گرفتم و آهنگ نماز کردم
الله اکبر
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا راضی هستیم به رضای تو
و در پایان راز و نیاز خبر دادند بیمار هوشیار شده
خدای من معجزه ای رخ داده بود
باور نمیکردم تا با چشمان خودم دیدم
 ریتم دستگاه منظم و مرتب بود
بیمار را اکو کردم
قلب می تپید آرام و مرتب

اشک از چشمان همراهیان و همکاران جاری بود
کسی باور نمیکرد بیمار برگردد

و عمر دست خدای لایزال است
و در اوج خستگی شکر کردم
خدای مهربان را
دکتر حسنی
۱۴۰۱/۳/۷
هفت صبح


1393/12/09

دل نوشته های یک یار دبستانی

نوجوان با یک جعبه شیرینی آمده بود به همراه پدر ، و نامه ای که روی آن چسبانده بود. می گفت با بچه های مدرسه پول هایمان را روی هم گذاشتیم تا برایتان شیرینی بیاوریم. می گفت وقی پارسال آپاندیسم را عمل کردم تصمیم گرفتم روز پرستار حتماً بیایم و از کسانی که شب تا صبح به من آرامش می دادند تشکر کنم. خود را معرفی نکرد و گفت من از طرف همه بچه های مدرسه ام. دبستان شاهد نور علم از ناحیه یک قم

 

 

دلنوشتهیک درمانگر
{author_name}
تصویر نویسنده :

نظرات

1 نظر برای این مطلب وجود دارد

sadeghi-akbar

sadeghi-akbar

01/03/08 - 07:52

فاالله خیرو حافظا و هو ارحم الراحمین خدا قوت - درود بر همه کارکنان پرتلاش مجتمع

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

01/04/01 - 08:53

نظر دهید